سلام آقاجون
تعجب کردی !!!!!!!!!!!! دوباره اومدم سراغتون مدتها بود که قایمتون کردم بودم !!!!!!! کجا ؟ اون ته ته های دلم .... توی یه قاب قشنگ ...که هیچ کس پیداش نکنه ......که نخواد با خیالش شما رو از من جدا کنه ......دیگه واسه هیچ کس نمی گفتم از شما ........شده بودین مال خود خودم ..... دیگه نه از غمها میگفتم ونه از شادی ها مثل کسی که وانمود میکرد فراموشتون کرده خب حق داشتم نه ...شما هم من رو فراموش کردین .... دختر کوچولتون رو میگم توی این سالهای سخت اینگار نه اینگار که من هستم اون از پارسال چقدر درد کشیدم .....چقدر تنها بودم هیچ کی حرفهامو نمی شنید همه غریبه بودن غریبه غریبه
اینقدر توی تنهایی خودم موندم که خودم هم رو فراموش کردم چه برسه به غمها . دردی رو که عزیزترینم روی دلم گذاشت
دیشب دوباره یاد شما افتادم دوباره شد بود مثل گذشته ها من بودم و شما و خدا ...... خدا رو داور کردم میخواهم حکم بده ..... میخواهم قضاوت بکنه ......شما اگه بودین شاید شما رو قاضی میکردم خودتون میدونین از وقتی شما رفتین خدا کنارم بوده فقط اون رو داشتم ......
حتما میدوننین دوباره کی داره من رو اذیت میکنه .....مادر و خواهر ... همون دو نفری که همیشه همه کار براشون کردم شما حتما شاهد بودین نه .......حتما همه چیر رو میدونن .....
دوباره دلم خیلی ازرده شده .....از شما میخوام کمکم کنید .....اینجا نوشتم که یادم بمونه ......
دلم میخواد خیلی زود دوباره بنویسم با خوشحالی بنویسم که اقاجون هنوز هم دختر کوچلو شو از یادنبرده
اقاجون تو بد سنی من رو تنها گذاشتی .... از وقتی شما رفتین همیشه من روبه جرم احساسی بودن محاکمه کردن .... هم مامان هم ....خواهر ......
دلم نمیخواد بشکنم دلم میخواد مثل همیشه با غرور باشم محکم مثل کوه ارام مثل درخت .....شاد و سر زنده مثل پرنده ...... پس کمکم کن
به محبتت خیلی نیاز دارم ........محبتت رو از من دریغ نکن .......تنهای من رو تو همراه باش
سلام خانومی
حالتون خوبه؟
موفق باشید