غریبه

رودخانه به تو " آشنایی" هدیه می داد،،،، تو از صدای موج گله مند بودی
 ،،،، زلالی آب " عشق " را به تو هدیه می بخشید،
تو کورمال کورمال به دنبال عشق می گشتی ،،، " لحظات " هدیه ای بودند در کف دستانت،،،، و تو به تنهایی ات پناه می بردی!
غریبه

رودخانه به تو " آشنایی" هدیه می داد،،،، تو از صدای موج گله مند بودی ،،،، زلالی آب " عشق " را به تو هدیه می بخشید،
تو کورمال کورمال به دنبال عشق می گشتی ،،، " لحظات " هدیه ای بودند در کف دستانت،،،، و تو به تنهایی ات پناه می بردی!
 
غریبه
رود همیشه همان رود نمی ماند ،،، تا آشنایی هدیه دهد
و
عشق همیشه در زلالی آب به پایت ریخته نمی شود
 
آه غریبه
این گونه پریشان دنبال چه می گردی، گرد خود؟
به رود بنگر! به زندگی
و
به کف دستانت ،،، و از خود بپرس
سلسلاماز که به که پناه می برم، جایی که زیستن در معنای
" یک دم" نهفته است؟
  
غریبه
رود همیشه همان رود نمی ماند ،،، تا آشنایی هدیه دهد
و
عشق همیشه در زلالی آب به پایت ریخته نمی شود
 
آه غریبه
این گونه پریشان دنبال چه می گردی، گرد خود؟
به رود بنگر! به زندگی
و
به کف دستانت ،،، و از خود بپرس
از که به که پناه می برم، جایی که زیستن در معنای
" یک دم" نهفته است؟
 

یک دانه کور / بی آنکه دنیا را ببیند / در لای آجرهای یک دیوار، گم بود / در آن جهان تنگ و تاریک / با باد و با باران غریبه / دور از بهار و نور و مردم بود / اما مدام احساس می کرد / بیرون از این بن بست / آن سوی این دیوار، چیزی هست / اما نمی دانست، آن چیست / با این وجود او مطمئن بود / این گونه بودن زندگی نیست

 

عرفان نظر آهاری